(درگرامیداشت ویادبنیانگذارمارکسیسم درایران)

روزپنجشنبه 4 ژوئیه2002(13تیرماه1381) منصورحکمت(ژوبين رازاني)شخصیت بی همتای جنبش کمونیستی ایران چشم ازجهان فروبست.

درایام قیام 57وروزهای بعداراَن هیچ کس باورنمیکردکه درمیان خیل احزاب وگروه های بزرگ وکوچک ِفعال درمبارزات سیاسی ایران ومدعی کمونیسم،چندنفری که به هواداری  ازگروهی کوچک که بعدهاخودرا»هستۀ سهند»نامیدندوازمیان اَنهاچهره ای باتسلط بی نظیرش برمارکسیسم،وضعیت چپ التقاطی وپوپولیستی راتغیرداده وسرنوشت جنبش کمونیستی ایران رارقم بزند.تلاش چنددهۀ کمونیست های ایرانی برای جاانداختن جنبش کمونیستی راعاقبت اَن مارکسیست جوان بعهده گرفت ودرانجام رسالت تاریخیش موفق شد.منصورحکمت بااتکأبه تئوری مارکسیستی وهمانندنظریه پردازی فعال وموثردردودهه واندی درمبارزات سیاسی ایران،تحولی بنیادی وتعیین کننده درچپ اَن دوران بوجوداَوردودرمعرفی وترویج مارکسیسم نقشی بلامنازع ایفاکرد.

مجموعه ای ازاَثارونوشته های اوموجوداست که باتوجه به کمی سن و کمی مدت فعالیت تئوریک وسیاسیش باورنکردنی است.تاثیرموثرمنصورحکمت برچپ وفراترازاَن برادبیات سیاسی ایران به راحتی قابل مشاهده است.حتی جای پای لحن ونحوۀ نوشتن اورابرنویسندگان مقالات مختلف میتوان دید.درکناراین هامدرن بودن وامروزی فکرکردن،باسنت های دست وپاگیرفاصله داشتن،باتحولات وفرهنگ غرب اَشنایی عمیق ونزدیک داشتن واین دستاوردغنی بشریت امروزرابه دیگران منتقل کردن،ازمهربانی،عطوفت،انسانیت ورفتارهای دوست داشتنی برخورداربودن،سلامت ایدئولوژیک،صراحت بیان ونظرسیاسی،شفافیت ایده واَرمان،درستی تحلیل وارزیابی های سیاسی واتخاذتاکتیک های صحیح (سیاست های کنگرۀ دوم حزب کمونیسم کارگری ایران منظورنیست)و..داشتن رادرجنبه های دیگرشخصیت اومیتوانستی دید.بعدازمرگ اوعرصۀ مبارزۀ طبقاتی وجنبش کمونیستی ایران نبودوعدم حضورجدی وفعالش رااحساس کرده وخواهدکرد.جنبش کمونیستی ایران بایدبازدراَینده راه پرازمشقت وناهموارخودرابدون منصورحکمت ازسربگذارند.منصورحکمت پدیده ای بی نظیروتکرارنشدنی درتاریخ جنبش کمونیستی ونامی است که تاانسان وانسانیت بااَرمان کمونیستی سروکاردارد،درصدررهبران این جنبش، درخشان خواهدماند.     بهروز شادیمقدم 13. 7. 2009

یک پاسخ »

  1. محسن می‌گوید:

    سلام بهروز جان
    راستش من آشنای نزدیک با منصور حکمت نداشتم ولی چند تا از مطالبش را خوانده ام. نقشش ممکن است در سازمانهای چپ قدیم موثر باشد اما تا آنجا که هم نسلهای من با او آشنای پیدا کردند در متفرق کردن چپ بی اعتبار کردن و خانه نشین کردن فعالین چپ و سکت بوجود آوردن و اسطوره درست کردن از خود متاسفانه نقشش را میبینیم. کافی است امروز به مشتقات حزب حکمت توجه بکنید و چپ و راست زدنهایشان نتایج مباحث و استراتژی و تزهای حکمت است. در گذشته دور اگر کاری شده است که بنظرم جمعی بوده و باز اگر دستمایه ای نباشد برای حرکت بجلو جنبش ما در این دوره چه فایده که روی کاغذ چیزهای خوبی گفته شده باشد. که باز اگر هم به مباحثات گذشته اش نگاهی بکیند خیلی از پیش بینیهایش غلط بوده و حتی بینابینی و باز اشکالات در آن زیاد هست برای نمونه شعارهای آورده و در موردش بحث میکند بعدا بدون نقدش کنارش میگذارد (جمهوری دموکراتیک انقلابی)٬ معتقد بوده که پایان بلوک شرق به اعتبار کمونیسم میافزاید که ما متاسفانه اینطوری نمیبینیم. از حزب کمونیست ایران جدا میشود و حزبی خارج کشوری درست میکند و قرار بوده کمونیسم کارگری را به ترند جهانی بدل کند نه فقط ترند نشد بلکه به ضد عقاید و ایدهای اولیه خودش هم تبدیل شد. کنگره دوم که شما هم اشاره کردید خروج کامل از خط مارکسیسم است که میشود به آن گفت حکمتیسم که زیادی شکننده٬ من در آوردی٬ فکاهی و غیر علمی است. بنظرم منظور حکمت مارکسیست موفقی نبود. در چپ ایران اگر جنبشی نبود که پیشرو باشد او هم نمیتوانست چنان تاثیری داشته باشد. پس زمینه پروراندن کسانی مثل منصور حکمت در آن چپ بوده و نه فقط او خیلیها به شیوه های دیگری تلاش کردند ولی متاسفانه یا گمنامند و یا کار مشترکی کردند. در نتیجه نمیشود گفت بی نظیر است و تک بوده ممکن است منحصر بفرد بودنش در چپ و راست زدنش و یا دنباله روی کور کورانه بخش عقبمانده٬ کمتر سیاسی و بی اطلاع از مارکسیسم تشکیلات کومله باشد که چنان جایگاهی برای او درست کرد.

  2. بهروز می‌گوید:

    رفیق
    محسن باسلام
    وتشکرازابرازنظرت،دراثبات بنیانگذاربودن منصورحکمت وتاثیرش برچپ ایران به نکاتی اشاره میکنم وبخشا»به نکاتی که درنوشته ات اَورده ایدمیپردازم.
    ما اگرتمام اَثارچپ ایران رادرمقطع قیام تاسال 62 درتحلیل وارزیابی ازجامعه ونیروها،ارزیابی وتقابل باحکومت واتخاذتاکتیک هادریک طرف بگذاریم وفقط جزوۀ 12 صفحه ای»انقلاب ایران ونقش پرولتاریا(خطوط عمده)دریک طرف، لااقل امروزبه اَن همه بی درایتی،درک وارنه ازمارکسیسم،التقاط فکری،گرایش به راست جپ دراَن زمان وتحلیل مارکسیستی وشفاف صاحبان اَن جزوه پی خواهیم برد.
    چپ بااَن تئوری های کج ومعجوجش وبااَن دفاع مفتضحانه اش ازرژیم ومیهن جمهوری اسلامی وضربات حکومت دیدیم که چه شکست سختی خوردومتلاشی گردید.
    درهنگام زمان منصورحکمت به مثابه تنهانظریه پردازوطراح اصلی مارکسیسم باارائه برنامه کمونیستی (که درجنبش چپ به اَن صورت) جدیدبودوتلاش وارائه نظروبه ثمررساندن ایدۀ تشکیل حزب کمونیست ایران وخودبه عنوان بانی اصلی این حرکت ، به جنبش چپ جان تازه ای بخشیدونتیجۀ این تلاش ردشدن چپ ازشکست وسرخوردگی وادامۀ مبارزه کمونیستی درموضع رادیکال بود.
    بعدازشکست وتلاشی چپ،ایجادحزب جواب یک ضرورت ونجات یک جنبش بودکه به استناد اسناداَن دورۀ خودحزب تامقطع جدایی منصورحکمت ازاَن ،موافق ومخالف نقش اورادرجه اول وتعیین کننده میدانستند.
    پوپولیسم غالب ومسلط برچپ ایران دراَن دوره ونقدبه موقع اَن وارائه تئوری های مارکسیستی کارمنصورحکمت بود.تغییربنیادهای انحرافی وتفکرات مربوط به طبقات دیگرجامعه دریک جنبش که تاثرپذیریش رابایددرسطح جهانی جستجوکرد،کاری است که ازیک رهبربنیانگذارمارکسیست ومسلط برمیاَید.
    ترویج تئوری مارکسیستی وتدوین برنامۀ کمونیستی برای اولین باردرجنبش چپ ، نقدرادیکال وکمونیستی ِدیدگاه هاوافکارغیرپرولتری چپ اَنموقع،بیرون کشیدن مارکسیسم اززیر اَوارجنبش های مدعی مارکسیسم ودرواقع متعلق به طبقات دیگردرچنددهه درایران ودنیا،ارائه دیدگاه هاومواضع کمونیستی درقبال علل شکست انقلاب اکتبر،دموکراسی ، مسئلۀملی و…ازدیگرعرصه های فعالیت اوبود.
    وامادرکنگرۀ دوم حزب کمونیسم کارگری ایران منصورحکمت بازاتخاذسیاست غیرمارکسیستی ازموضع قبلی خودلغزیدوتاهنگام مرگش طبعا» عواقب این سیاست برجنبش کمونیستی و حزب کمونیسم کارگری ایران نتیجۀ مستقیم فعالیت های اومیباشد.بعدازمرگش بربستر همان سیاست احزاب کمونیسم کارگری وانشعاباتش پیش رفته اندوبه اتخاذمواضع وتاکتیک هایی پرداخته وتاثیراتی منفی عمیقی برجایی گذاشته اند،امادیگرنمیشودومنصفانه نیست که اَنهاراهم به پای منصورحکمت نوشت.
    نوشته اید:»در متفرق کردن چپ بی اعتبار کردن و خانه نشین کردن فعالین چپ و سکت بوجود آوردن و اسطوره درست کردن از خود متاسفانه نقشش را میبینیم. »
    منصورحکمت دردوره هایی مثل دوران تشکیل حزب کمونیست ایران و حزب کمونیسم کارگری ایران نیروی بسیاری به این دوجریان جلب کردوباعث اعتباراَن دوحزب شدوبعدازکنگرۀدوم ِحزب کمونیسم کارگری ایران نیروازدست دادودرمورداسطوره سازی منصورحکمت ازخود،به طورواقعی اوومشخصا» درمورداسطوره سازیش برعکس بودوباشخصیتش این مسئله خوانایی نداشت.اگردیگران ازشخصیتی افسانه واسطوره بسازند،مقصرشخصیت نیست .

  3. حميد می‌گوید:

    با سلام

    اگر مبناي اسطوره سازي از اشخاص همين نوشته رفيق گرامي و عزيزم بهروز را بگيريم؛ معلوم مي شود كه اين نگاه تا چه اندازه اي مضر و مسموم كننده است. رفيق عزيز بهروز جان شما متإسفانه مقهور اسطوره خود ساخته شده ايد. عزيز كمي منصف باش و به كساني كه با منصور حكمت هم در اتحاد مبارزان كمونيست و هم كميته مركزي و دفتر سياسي آن ٢ حزب اين قدر حقيرانه نظر نداشته باش. مي داني كه آنها دور يكديگر جمع مي شدند و بحث مي كردند و مطلبي را پخته مي كردند و يكي مي نوشت. بعدش نيز فكر مي كني كه نظرات غير و ضد ماركسيستي منصور حكمت در هنگامه كنگره دوم حزب يك شبه در مخيله اين ماركسيست دوران و كمونيست بي همتا به وجود آمدند؟ كجاي اين برخورد ماترياليستي از نوع ميكانيكي است؛ حال ماترياليسم ديالتيكي ماركس كه بماند. آخر رفيق عزيزم نگاهي به سناريو سياه و سفيد بي اندازه و ببين اصلا از نقش طبقات در آن اثري مي بيني؟ به نظر من تشكيل حزب كمونيست ايران نيز يك انحراف بزرگ از حزبيت كمونيسم ماركسي است. حزب كمونيست كه اساسا مي بايد حزب كارگران كمونيست و يا سوسياليست يغني رهبران عملي و حي و حاضر در مبارزه طبقاتي كارگران بر عليه سرمايه داران و دولتش و در كل بر ضد سرمايه باشند؛ را تبديل كرد به كاريكاتوري از يعني اساسا از فرزندان تحصيل كرده طبقات ديگز! و اسمش را نيز گذاشت ” حزب كادرها” اين چه ربطي به سوسياليسم ماركسي دارد؟ تشكيل حزب كمونيست كارگري هم كه با يك برنامه كه اقتباسي از ملقمه برنامه هاي سوسيال دموكراسي اروپائي و سوسياليسمي كمه به نظر من نه براساس مبارزه طبقاتي كارگران بلكه براساس آرزوهاي انسان ماقبل جامعه سرمايه داري بنا نهاد و كاملا به دور از دسترس كارگران و با شركت ٤٠ نفر از كادرها كه اكثرا باز هم از فرزندان روشنفكر و تحصيل كرده طبقات ديگر از خرده بورژوازي ميانه به بالا و تك و توكي كارگر. مگر غير از اين بود؟ خودت به اسامي آنها مراجعه كن تا مشخصا ببيني به كدام طبقات متعلق بودند. آخر اين كدام ماركسيستي است كه مرحوم داريوش فروهر كه متعلق به جنبش ناسيوناليستي فاشيستي ايران بود را ”داريوش فروهر در جنبش ماست” (مصاحبه منصور حكمت با ايران گوست شماره اول و دوم) و يا باز هم اين چه ماترياليست ديلكتيسيني است كه شرط بندي روي رفتن جمهوري اسلامي مي كند؛ مگر انقلاب كمونيستي خربزه است كه به شرط چاقو قابل فروش به ديگران باشد؟ ( مصاحبه با صفا حائري گزارشكر راديو اسرائيل)؛ و يا در مصاحبه باکیومرث نويدي( سر دبير نشريه ي ديدار؛ ارگان كانون نويسندگان ايراني در تبعيد) با نيروي ٥ درصد سكولار جامعه مي خواهد حكومتي به وجود بياورد كه كارگران بدنبالش بيآ‎يند؟ به قولي اين ايده هاي مشعشعانه مانندغرش در آسمان بي ابر نبودند بلكه تئوريزه كننده اين مزخرفات به نام ماركسيسم ؛ معذرت مي خواهم از شما و ديگران؛ يك شبه كه نمي توانست به هزيان گوئي دچار شود. پس هر چند كه من هم شايد روزي منضور حكمت را دوست داشتم؛ خواست خودمان را كه نمي توانيم به جاي واقعيت قرار دهيم و به اسطوره سازي كه دوره اش به پايان رسيده است؛ پناه ببريم. باز هم مي گويم به نظر من حزب سازي منصور حكمت و ديگر رفقا هم نظر ايشان به همه چيز ربط داشت بيغير از حزب سازي ماركسي لنيني. از اين نگاه به حزب سازي بود كه تئوري جمهوري اسلامي لرزان است در آن زمان در آمد و امروز هم پيروان چنين تئوري را داريم كه مي گويند جمهوري در حال افتادن و مردن است و كسي نيست دفنش كندو بر اين مبنا بدون توجه به توازن قواي طبقاتي و سطح مبارزه طبقاتي كارگران بر عليه دولت سرمايه اسلامي سال ها است كه پيروزي خويش را بر جمهوري اسلامي جنايت كار سرمايه در رويايشان مي پرورانند و به چند نفر دور و بري خودشان حقنه مي كنند. منصور حكمت نه بي همتا بود و نه بي نظير بلكه مانند همه انسان هاي ديگر كسي بود كه در يك زمان از فعاليتش كوشش كرد كه ماركسيستي برخورد كند ولي نتوانست كه بيشتر به باور من به خاطر خواستگاه طبقاتي اش بود و نه بي دانشي اش؛ پس كاملا از ماركسيست برگشت و به دعوت به كنگره حزبش از بچه شاه و مسعود رجوي روي آورد كه آنها نيز وقعي به دعوتش ننهادندو تنها يك نفر به دعوت منصور حكمت لبيك گفت؛آن هم اكثريتي بود به نام مومبني كه شخصي شركت كرد.
    اميد اوجكيري مبارزه كارگران و تشكيل تشكلات طبقاتي( صنفي و سياسي و يا توده اي و حزبي) كارگران براي مبارزه بر ضد سرمايه را دارم و توفيق شما و همه مان را در همراهي با طبقه كارگر و نه جانشيني طبقه.

  4. بهروز می‌گوید:

    باسلام های گرم به شمارفیق حمیدهدف اَن مطلب نه اسطوره سازی بلکه نشان دادن جایگاه ونقش منصورحکمت درجنبش کمونیستی ایران باتوجه به رویدادهاو تاثیرگذاری های اوبراین جنبش است .اینکه نوشته اید:
    «عزيز كمي منصف باش و به كساني كه با منصور حكمت هم در اتحاد مبارزان كمونيست و هم كميته مركزي و دفتر سياسي آن ٢ حزب اين قدر حقيرانه نظر نداشته باش. مي داني كه آنها دور يكديگر جمع مي شدند و بحث مي كردند و مطلبي را پخته مي كردند و يكي مي نوشت.»
    طبعا»هرحزبی به طورروتین همان کاری رامیکندکه شمانوشته اید،امابحث این است که اصل سیاست ها،تئوری ها،تدوین برنامه وکلا»مسائلی که هرحزبی بااَن سروکاردارددراین دوحزب اساسا»ازطرف منصورحکمت بودوگفتن این واقعیت تحقیرکسی نیست.همۀ کسانی که اَن زمان بااین دوحزب بوده اندبه این امرواقف بودندوفکرنمیکنم هنوزهم سرسخت ترین مخالف منصورحکمت این راکتمان کند.
    اهمیت تشکیل احزاب كمونيست ايران وکمونیسم کارگری ایران نه درظرفیت وقابلیت اَنهابرای به ثمررساندن انقلاب اجتماعی وسوسیالیستی که بایدمیداشتندونمیتوانستند به دلایل واقعی وتاریخی داشته باشندبلکه درپیشروی وسیر تکامل جنبش کمونیستی بایددیدودرهمین رابطه جایگاه ونقش منصورحکمت رابه مثابه فردموثروتعیین کننده دراین اتفاق دید. ضرورت تاریخی یک اتفاق وواقعه یک طرف قضیه است وعوامل موثروتعیین کننده مسئلۀ دیگر.منصورحکمت بابرنامه وتئوری هاونظراتش ونقش درجه اولی که درتشکیل این دوحزب داشت ، موردنظراست. همان موقع انتظاراینکه این احزاب بتواننددراَن مقاطع بدون زمینۀ اجتماعی وبدون اَمادگی طبقۀ کارگر،حزب انقلاب اجتماعی باشند،غلط بودواکنون غلط تر.
    باتوجه به این مسئله و:
    «بدنامی حزب توده،ناکارایی ویاس ِناشی ازمشی چریکی،سرسپردگی ونوکری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اکثریت )،پشتیبانی ودفاع مفتضحانۀ بخش عمدۀدیگرسازمانهای چپ ایران ازرژیم درقبال جنگ ایران و عراق واشغال سفارت،اعترافات رادیوتلویزیونی رهبران بعضی ازاحزاب چپ ودست اَخر تلاشی واز بین رفتن اکثراین سازمانهابدست حکومت جمهوری اسلامی،فراروعقب نشینی باقی ماندۀ سازمانهاوگروه هایی که اززیرضرب حکومت دررفته وبه خارج کشوراَمدندودرکناراَن مبارزۀ سرسختانۀ کومه له درمقابل رژیم وارتجاع محلی و جایگاه و محبوبیت او دربین توده های مردم،ارائۀ برنامۀ کمونیستی،نقدنظری وسیاسی دیگراحزاب جپ،تبلیغ وترویج ایده های مارکسیستی وتلاش جهت بوجود اَوردن حزب کمونیست ایران ازطرف اتحاد مبارزان کمونيست،تصویر عمومی است ازوضعیت احزاب چپ درمقطع تشکیل حزب کمونیست ایران (تابستان 62)
    ازمطلب: حزب وکسب قدرت سیاسی( نگاهی به جنبش کمونیستی و احزاب چپ ایران)بخش اول
    نوشته اید:
    «به نظر من تشكيل حزب كمونيست ايران نيز يك انحراف بزرگ از حزبيت كمونيسم ماركسي است. حزب كمونيست كه اساسا مي بايد حزب كارگران كمونيست و يا سوسياليست يعني رهبران عملي و حي و حاضر در مبارزه طبقاتي كارگران بر عليه سرمايه داران و دولتش و در كل بر ضد سرمايه باشند؛ را تبديل كرد به كاريكاتوري از يعني اساسا از فرزندان تحصيل كرده طبقات ديگز! و اسمش را نيز گذاشت ” حزب كادرها” اين چه ربطي به سوسياليسم ماركسي دارد؟»
    اَیاندیدن واقعیت هاوداشتن انتظارهای غیرممکن نیست؟
    نوشته اید:
    «تشكيل حزب كمونيست كارگري هم كه با يك برنامه كه اقتباسي از ملقمه برنامه هاي سوسيال دموكراسي اروپائي و سوسياليسمي كه به نظر من نه براساس مبارزه طبقاتي كارگران بلكه براساس آرزوهاي انسان ماقبل جامعه سرمايه داري بنا نهاد و كاملا به دور از دسترس كارگران و با شركت ٤٠ نفر از كادرها كه اكثرا باز هم از فرزندان روشنفكر و تحصيل كرده طبقات ديگر از خرده بورژوازي ميانه به بالا و تك و توكي كارگر. مگر غير از اين بود؟ خودت به اسامي آنها مراجعه كن تا مشخصا ببيني به كدام طبقات متعلق بودند.»
    رفیق حمیدحتما» قبول داردکه برنامه حزب كمونيست كارگري ایران باهراشکالی که داشته باشدتنهابرنامه ای است که درجنبش کمونیستی واقعی وجوددارد ودرپیشروی وحرکت این جنبش نادیدن این برنامه وازکناراَن ردشدن غیرممکن است .
    اینکه تشکیل دهندگان حزب» فرزندان روشنفكروتحصيل كرده طبقات ديگرازخرده بورژوازي»بوده اند،اکثراحزاب کمونیستی دنیابه دلایلی که لازم به یاداَوری نیست رافرزندان روشنفكروتحصيل كرده طبقات ديگرتشکیل داده اند. لااقل به این دلیل که ابتداسوسیالیسم راتحصيل كرده هابه دورن طبقه کارگرمیبرندواین به خودی خودغلط نیست ولازم است .اگرمشکلی هست درافکارواَرای غیرپرولتری حزب موردنظرمیتواندباشد.
    اکثررهبران جنبش کمونیستی دنیاازطبقات بورژواو خرده بورژوازي بوده اند.
    درموردسیاست های حزب كمونيست كارگري ایران بعدازکنگرۀ دوم نوشتم که موردنظرنیست واین خط غیرکارگری وغیرمارکسیستی،جایگاه منصورحکمت راچون بنیانگذارمارکسیسم درایران ردونفی نمیکند .

بیان دیدگاه